دلم گرفته
از زمین و آسمان گلایه دارم
از خدایم، تو، خودم
.
.
می خواهم از من بگذری
به احترام تمام دوست داشتنهایمان
مقدسات مشترکمان
و این عشق به ظاهر خاموش که باطنش هر دوی ما را سوزاند
بگذر تا نبینی سرو هم تاب کمر خم کردن دارد
بگذر تا نبینی کوه هم توان ریختن دارد
تا نبینی بی صدا شکستنم را
بغض هایم، چاره ای جز قورت دادنش ندارم
نمی خواهم شاهد بی تابی هایم باشی
دلم بی نگاه تو زمستان شد
چه کنم که چاره ای جز تنهایی ندارم
زیر دست سنگ تراشم
تاب ضربه های پی در پی را ندارم
امروز بگذر تا شاید فردا
الماسی گرانبها شوم
شاید هم
خوردتر و داغون تر.......
فرداها سرافراز باز خواهم گشت
یا سرافراز خواهم مرد
.
.
دوستت دارم آرام جانم
نه برای تو بلکه برای خودم
تویی که با نفست عشق را فریاد می زنی
و نگاهت.......پر بود از شرم و حیا
به پاکی محبت مشترکمان تو را قسم می دهم
بگذر....
بگذر از من..... بگذر از عشقم
لایق تو نیستم
زیرا همیشه تو را نادیده گرفتم
تا امروز که در شکست تو را دیدم
فریادم را بشنو
دوستت دارم......
ولی بگذر از من نالایق
بگذر.......
